Web Analytics Made Easy - Statcounter

جوان بیست‌ساله چندی‌قبل هنگام مراجعه به یک فروشگاه بزرگ با دختر جوانی آشنا شد که او نیز همراه مادرش برای خرید به این مرکز تجاری آمده بود. نگاه این دو جوان یک لحظه درحالی به هم گره خورد که آن‌ها هر یک در دو مسیر متفاوت از هم سیر می‌کردند و نیت‌ها و اهدافشان کیلومتر ها از هم فاصله داشت.

پسر جوان در فرصتی شماره ‌تلفن خود را به دختر نوزده‌ ساله داد و از آن‌ روز به بعد ارتباط تلفنی این دو جوان آغاز شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

الیاس و نسرین در فضای مجازی با همدیگر در ارتباط بودند و دختر جوان، دل ‌باخته حرف‌های احساسی و وعده‌های دروغینی شد که احساس می‌کرد بدون پسر مورد علاقه‌اش نمی‌تواند نفس بکشد و زنده بماند.

نسرین تحت‌تاثیر حرف‌های دخترخاله‌اش که می‌گفت باید زرنگ باشی و مسیر زندگی‌ات را انتخاب کنی تا یک‌ عمر مثل مادرت مجبور نباشی با مردی که دوستش نداری روزگار بگذرانی، تن به این رابطه ساده‌انگارانه داد.

البته گفته‌های مادرش که می‌گفت: «به‌اجبار و با اصرارهای پدر‌م ناچار شدم با پدرت ازدواج کنم» نیز در کج‌روی‌های دختر نوزده‌ساله تاثیر سوء زیادی داشت. جوان بیست‌ساله با وعده ازدواج، دختر جوان را خام کرده بود و اولین قرار ملاقات آن‌ها با جمله‌های احساسی و شعرهای عاطفی، عشق نسرین به او را دوچندان کرد.

در دومین قرار ملاقات، دختر جوان همراه جوان عاشق‌ پیشه سوار ماشین گرم گفتگو شده بودند که ناگهان خودرو از مسیری فرعی در حاشیه شهر سر درآورد. در مکانی خلوت و سوت‌وکور یک موتور‌سیکلت هم سر رسید. نسرین تازه متوجه شد چه کلاهی سرش رفته است.

خودرو متوقف شد. نسرین در خودرو را باز کرد و می‌خواست فرار کند. او اسیر هوس‌های کثیف دو پسر جوان شده بود. الیاس چاقویی در دست داشت و دختر نوزده‌ ساله را تهدید به مرگ می‌کرد.

نسرین با دو پسر جوان درگیر شده بود و آن‌ها او را هدف ضرب‌وجرح قرار دادند. دراین‌لحظه خودروی نیسانی از دور سر رسید و دو پسر جوان که با دیدن این خودرو دچار ترس شده بودند، دختر را رها کردند و متواری شدند.

راننده نیسان آبی که ناجی نسرین شده بود، او را کمک کرد و به شهر رساند و نسرین که تازه از خواب غفلت بیدار شده بود، فهمید چه اشتباه مهلکی کرده است؛ اشتباهی که نزدیک بود حیثیتش را برای همیشه بر باد دهد.

با گزارش موضوع به پلیس، عملیات شناسایی این دو جوان آغاز شد و ماموران موفق به دستگیری آن‌ها شدند و اقدامات قانونی را به عمل آوردند.

منبع: رکنا

کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا اخبار حوادث تجاوز تعرض تلگرام دوست اینترنتی فرشته نجات سهام عدالت قیمت خودرو کرونا سحر قریشی جنجال های سحر قریشی حواشی سحر قریشی جواد عزتی در زخم کاری جواد عزتی شیلا خداداد الناز حبیبی بازیگر ایرانی الناز حبیبی دختر جوان پسر جوان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۲۶۵۹۱۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش

 

به گزارش تابناک، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

 منبع: خراسان

دیگر خبرها

  • ماجرای بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی
  • جزئیات جدید از دزدیده شدن دختر ۴ ساله کلاله‌ای
  • نیکا قربانی چه کسانی شد؟
  • فرار زن جوان از دست مرد شیطان‌صفت | مرا به بیابان‌های اطراف شهر کشاند و...
  • (عکس) بازداشت رباینده دختر ۱۶ ساله
  • جزئیات جدید از پیدا شدن دختر صحرا؛ پشت‌پرده دزدیده شدن «یسنا» فاش شد!
  • پسر جوان دایی و خاله‌اش را به‌خاطر ارثیه با ضربات سنگ به قتل رساند
  • گروگانگیری ۱۰۰ میلیاردی دختر ۲۴ ساله در تهران
  • شناسایی و دستگیری رباینده دختر ۱۶ ساله | عکس
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش